بی مقدمه دوستت دارم ...
سلام نازنین زهرای گلم ... الهی دورت بگردم من , الهی من فدای خنده هات بشم ... ببخش که مامانی دیر به دیر میام آخه همه وقتم با شما پر شده دخملی من .. ماشالله بزرگتر شدی ... پنجشنبه 8 اسفند با مامان جون فاطمه رفتیم مرکز بهداشت و واکسن دو ماهگیت و به سلامتی زدی اولش یه کوچولو گریه کردی و بعد زودی آروم شدی , من قربون اون خانومیت بشم ... به مناسبت دوماهگیت مامان جون فاطمه به من پول داد تا برات برم لباس بخرم منم رفتم دو دست لباس خوشگل خریدم , بعد واکسن خیلی بی حال بودی و تب کردی خیلی نگرانت بودم ولی خدارو شکر با خوردن قطره استامینوفن تا شب تبت اومد پایین و کلی با هم بازی کردیم , تو این روزا دیگه وقتی باهات بازی میکنم کاملا میخندی با صد...